- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
شروع ماه محرم و مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیهالسلام
یک سال گریه کردم، یک ماه را ببینم عرض ادب دوبـاره؛ اربـاب نـازنـیـنم این چند روز آخر، عمری به من گذشته عشق است و اضطرابش، من عاشق همینم! آغـوش باز کردی، ما را بغـل گـرفتی یعنی مـیان هیئت، پیـش تو مینـشـیـنم از کودکی برایت، زنجـیر میزدم من ای عشق اول من! ای عشق راستـینم! هر سجدهای که کردم، خون تو بانیاش بود با گـریه بر غـم تو، شد اسـتـوار دیـنم یک جمله است ایمان گریه برای ارباب! گـریه کن تو هستم، پس جزء مؤمنـینم با گریـۀ رفـیـقـان، شـسـتـند نـامهام را برکت ز دوستان بود، من نیز خوشهچینم خوب است روزگارم، پیش تو گرمِ کارم در روضهات عـزیزم! در جنت برینم آب و گِلم حسین جان! مخلوط با گِل توست من اهل کـربـلایـم، آنجاست سرزمـینم بر نیزه تکیه دادی، گفتی که یار من کو؟! لـبـیـک گـفـتـهام من، با نـالـۀ حـزیـنـم
: امتیاز
|
شروع ماه محرم و مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیهالسلام
ســلام ای طـلـوعِ هـلالِ شکـسـتـه تو ای فجرِ قرآنِ در خـون نشـسته چنان در پسِ غم پُر از بُغض و آهی نـشد بـاورم که تو آن روی مـاهی الا ای هـلالی که هـم رنگِ خـونی ز داغِ شـقـایـق چِه مـسـت جـنونی شـده قــامـتـت از غـمِ کـربـلا خــم چو دریا شدی موجی از هـالۀ غـم سلام ای قـدم های خـورشـید عـالـم حسین ای همه شور و حالِ محـرم گِلِ جانِ ما را ز خـونت سرشـتـند به بـزمِ ولایت مـحـبـت نـوشـتـنـد!
: امتیاز
|
شروع ماه محرم و مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیهالسلام
صیحهای فاطمه زد شیونِ عالم برخواست خیمه از اشک زد و بیرقِ ماتم برخواست باز هم پـیـرهن خـونیاش آویـخـتـه شد مادرش ناله زد و دادِ محرم برخواست مُشتی از تربتِ گودال به سر ریخت حسن از لب فاطمه تا وای حـسینم برخواست آستان بوسیِ هر تکیه مقامیست شریف هرکه زد بوسه بر این خاکِ معظم برخواست دَم کشیده است نـشـسـتم به بـساط چایی که به پیشش به ادب چشمۀ زمزم برخواست رحمتِ واسعـهای زیر پرش ما را بُرد تا حسین از جگرِ مردمِ عالم برخواست روضـۀ کـربـبلا مجلس اجدادی ماست بینِ این روضه نشست آدم و آدم برخواست به فدای غـمِ او که نفَـسِ عـاشـقی است هرکه این عشق چشید از جگرش غم برخواست آی ای قـوم ببـیـنـید هنوز عـریان است ضجۀ خواهری از یک تَنِ درهم برخواست
: امتیاز
|
شروع ماه محرم و مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیهالسلام
از جهانی که پُر از تیرگی ما و من است میگریزم به هوایی که پُر از زیستن است میگریزم به جهانی که پُر از یکرنگیست به جهانی که پُر از گریهکن و سینهزن است به همانجا که نـفـس قـیـمت دیگر دارد اشکها دُرّ نجف، سینه عقیق یمن است به همانجا که در آن باد صبا بسته دخیل به عـبایی که پُر از رایحۀ پنج تن است چه خراسان چه مدینه چه عراق و چه دمشق هر کجا پرچم روضهست همانجا وطن است دم من زنـدگی و بـازدمـم زنـدگی است تا که روی لب من ذکر حسین و حسن است قـلـب آن است که لـبـریـز مـحـبت باشد تا ابـد خـانـۀ اولاد عـلی قـلـب من است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( آغاز ماه مُحرّم )
من به غـمهای تو محـتـاجتر از لبخـندم من به این ناله به این اشک، ارادتمـندم کوچه پس کوچه خیابان به خیابان همه تو قـطـرهام بـاز به دریـای تو مـیپـیـونـدم دائـمـاً ذکـر تـو را زیـر لـبـش میگـوید هـمصـدا با هـمـۀ سـیـنـهزنـان سربـنـدم عشق دنیای عجیبیست؛ که با بودن آن از غـم و سـوخـتن و آه شدن خـرسـنـدم پـای داغـت هـمۀ هـسـتی من میسـوزد و چه خوشبخـتم اگر دانهای از اسپـندم «یَومَ تَبـیَضُّ وُجوهٌ» اثر روضۀ توست با همین آیه چه خوب است که بشناسندم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( آغاز ماه مُحرّم )
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟ وقتی در آن غروب «دل سنگ آب شد» دیگر عجیب نیست دل من هم اینچنین حالا که شعر شعلهور از داغ نینواست بایست ابـر شـعـر بـبارد غم اینچنین: حـافـظ! ولیشـنـاس نـبـودند کـوفـیـان! سعـدی! چرا شـدنـد بـنـیآدم اینچنین؟ «باز این چه شورش است» به دشت غزل وزید تا بـوی محـتـشم بدهد شعـرم اینچنین انگـشـترت اگر شده انگـشت بر دهان باور نـداشت بـذل کـنی خاتم اینچنین
: امتیاز
|
شروع ماه محرم و مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیهالسلام
داغ تو در سـراچـۀ قـلـبـم چه میکـند؟ در این فضای کم غم عالم چه میکند؟ دل موکـبیست وقف پذیرایی از غمت در مـوکـبـم امـیـر دو عالم چه میکند؟ چشمی که از شنیدن نام تو اشک ریخت در روضهها و مجلس ماتم چه میکند؟ اشـکی که آتـش دل مـا را فـرو نـشاند پـیـداست با لـهـیـب جـهـنم چه میکند! آنکس که صبح و شام برای تو خون گریست با رؤیـت هـلال مـحـرم چـه مـیکـنـد؟ زینب رشیده بود و کـنار غـمت خـمید پس مـادر تو با کـمـر خـم چه میکند؟ احمد که تاب دیدن بغض تو را نداشت با دیـدن مـصـیبت اعـظـم چه میکـند؟ نوح و خلیل و موسی و عیسی چه کردهاند؟ یا رب ببـیـن پیـمـبـر خاتم چه میکند؟ در قـتـلـگـاه تـو دل درنـدگـان شکست تـنـهـایـی تـو بـا دل آدم چـه مـیکـنـد؟ چـشـمانم از خجـالـت لبهایت آب شد در دشت خشک، قطرۀ شبنم چه میکند؟ بیش از هزار و نهصد و پنجاه و چند گل! با لالهزارِ زخـم تو مرهـم چه میکند؟
: امتیاز
|
شروع ماه محرم و مرثیۀ مسلم بن عقیل علیهالسلام
سـفـرۀ مـاه عــزا، خـوان ابـاعـبـدالله بــاز عـالـم شـده مـهـمـان ابـاعـبـدالله لک لبیک حسین از همهسو میشنوم فـاطـمـه داده فــراخــوانِ ابـاعـبـدالله آمده بـزم پـسر را سر و سامان بدهد مـادری بی سـر و سـامـانِ اباعـبدالله خیمه برپاست، عزادار چقدر آمدهاست ای بــنــازم بـه مــحـبـانِ ابـاعـبـد الله همگی سر به گـریبانِ غـم غربت او هـمـگـی سـائـل احـسـانِ ابـاعـبد الـله این جوانان که همه گریهکن و سینهزنند هـمـه قــربــان جــوانــانِ ابـاعـبـدالله بـوی پـیـراهن خـونـین کـسی میآیـد عـرش را کـرده پـریـشـانِ ابـاعبدالله با لبِ تشنه، لبِ بام سفیرش میگفت به فـدای لـب عـطـشـانِ ابـاعـبـد الـله تنمسلم که زمین خورد، صدا کرد: «حسین» سـرش افـتـاد بـه دامـانِ ابـاعـبـدالـله
: امتیاز
|
شروع ماه محرم و مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیهالسلام
حالِ خوبِ من تویی، این حال را از من نگیر با تو خوشبختم، همین اقبال را از من نگیر ای صدای عاشقی!، این حنجره نذرِ تو باد اینهمه فریاد و داد و قال را از من نگیر در دو دنیا، من فقط دلخوش به احسانِ توأم افتخارِ نوکری، این شال را از من نگیر این دلـم دارد فـقـط شورِ محـرم میزند جانِ زهرا روزیِ امسال را از من نگیر با همین اشکِ روان پر میزنم تا کربلا مرحمت کن! این پر و این بال را از من نگیر هرچه میخواهی بگیر از من، ولی ای با وفا! گریههای روضۀ گودال را از من نگیر
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( آغاز ماه مُحرّم )
لـبـیک یا حـسـین که مـاه محـرم است قـلب تـمـام اهل عـزا غـرق ماتم است هر جا صدای روضـۀ تو میشود بلند آنجا بهـشت سیـنـهزنان دو عـالم است هر کـس چـشـیـده لـذت ذکـر مـدام تـو شوقـش به گـریـههای تمنا دمادم است از تربت شـفـای تو حـاجـت گـرفـتهایم خاکت برای هر چه غم و درد، مرهم است چشمی که اشک ریخـته باشد برای تو در اوج شور، قیمت او مثل زمزم است بـیـچـارههـا به مـنـزل دلـبر نـمیرسند هرکس خرید عشق تو را، با تو مَحرَم است ما غیر اشک و نـالـه نـداریم تحـفـهای هرچند پیش فیض تو بسیارِ ما کم است مـا را به لـطـف مـادرتـان راه دادهانـد یعنی مجال کسب سعادت فـراهم است
: امتیاز
|
شروع ماه محرم و مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیهالسلام
داغ حـسـیـنـی بـیـن دلهـا سـر گـرفته عـالـم ازین غـم چهـرهای دیگر گرفته هر کس که در کشتی امنش مینـشیـند اذن ورود از ســاحـت مــادر گـرفـتـه حــتـی خــدا نــزد تــمــام انــبــیــایـش روضـه بـرای سـبـط پـیـغـمـبر گـرفته شخص حبیب بن مظاهر غبطه خورده بر حال هر کس رزق چـشم تر گرفته آغـوش گـرم هـیچ کـس را بـرنـتـابـیم ما را حـسـیـن بن عـلی در بر گـرفـته از کودکیاش جابِرُ العَظمِ الکَسیر است فـطـرس هـم از گهـوارۀ او پـر گرفـته نوکر کجا دارد به غیر از کوی ارباب؟! نوکـر هر آنچه دارد از این در گـرفته تا روز محشر هر کسی شد کـربـلایی برگ بـرات از جـانب خـواهـر گرفته آن قدر شأن زینب کـبری عـظیم است عـمـری رکـابـش را عـلی اکبر گرفته گـفـتـند وقـتی شـمـر آمـد سـوی مـقـتل زینب دو دستش را به روی سر گرفته خنجر مقصر نیست، حنجر حرز دارد زینب به گـریه بوسه از حنجـر گرفته
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام و استقبال از ماه محرم
مـسـیـر نــور در اوج رهـایـی رسـیـده تـا افــقهـای جــدایـی نــدا آمـد: الا یـا اهـل الـعــالــم شراب سرخ با پیـمانهای گفت کـبوتر وقت ترک لانهای گفت بسوزی پابهپای من در این غم سـرِ بــازار بـا قــدی خـمـیــده عـصـای پـیــری بـابـا رسـیـده عجب رختی شود این رخت ماتم از این دنـیـای پوچِ هیچ مـقدار ز دسـت روزگــارِ مــردمآزار به من مهلت بده ای مرگ، این دم شـبـیه بـادهـا بـاشـیـم ای کاش رهـاتـر از رها باشیم ای کاش هـمـین امـشب بده اذن مرا هم هـبـوط مـاه، چـشـمِ روشـن تو چه بد بودهست طرز کشتن تو شـود در زیـر سُـمّ اسب درهم نوشته چـکـمه رویِ بال بُردند تـنـت را تـا تـهِ گـودال بـردنـد بِگِـرید عـالـمـی پـای "مُـقَـرَّم" چه میشد دورِ تو بلـوا نمیشد بـرای غـارتت دعـوا نـمیشـد کـنارِ زینب تو نـیـست مَـحـرَم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( آغاز ماه مُحرّم )
میبـرد از دل عـالـم غـم تو غـمها را میخـرد لـطف تو از دم همه دمها را توبهها را به تو دادند همان روز ازل تا تـو آدم بـکـنـی تـک تـکِ آدمهـا را قـطرۀ اشک مـرا هـم قـد دریـا کردی مگر اینکه تو زیـادش بکـنی کـمها را گوشۀ چـشم تو و گوشۀ چـشم خشکـم یک نگاهی بکن این چشمه زمزمها را باز نزدیک مـحـرم شـد و مـادر آورد وسـط خـانـه مـا بـقـچـه پــرچـمهـا را آه از آن روز که ما خفته به زیر خاکیم کـه نـبـاشـیـم و نـبـیـنـیـم مـحـرمها را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( آغاز ماه مُحرّم )
حال و هوای کوچه، غمآلود و درهم است پرچم به اهـتـزاز درآمـد، محـرّم است میگرید آسمـان و زمین، در محرّمت طوفانی از حماسه به پا میکند غـمت ابـلاغ میکـنـنـد بـه یـاران، سـلام تـو قـد میکـشـند بـاز عـلـمهـا، به نـام تـو هرجا که نام توست، مکان فرشته است بر هر کتیبهای که ببـینی، نوشته است »باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است« باید در این حسینیه، از خود سفر کنیم باید در این مقـام، شبی را سحـر کـنیم با کـاروان گـریه، مسـافـر شـدم تو را امشب در این حسینیه زائر شدم تو را تا گـفتم «اَلسلامُ عَـلیکُم» دلم شکـست نام حـسین، بنـد دلـم را، ز هم گسـست دیدم که ابـرهای جهـان، گریه میکنند در ماتمت زمین و زمان، گریه میکنند دیدم «عـزای اشرف اولاد آدم است« دیدم «سر ملائکه بر زانوی غم است« رفتم که شرح عصمت «ثارُ اللَّهی» کنم چـیزی نمـانـده بود که قـالب تهی کـنم خورشید رنگ و بوی تغیّر گرفته بود تنگ غروب بود و فلک گُر گرفته بود ای تشنهکام! بود و نبود تو را چه شد؟ سقّـایِ یـاسهای کـبـودِ تو را چه شد؟ بر اوج نیزهها، کلمات تو جاری است این قصّه، قـصّهٔ تَبَر و استواری است ای اسم اعظمت به زبانم، عَلـَی الدَّوام ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنـتَهَی الکَـلام آئـین من تویی، که تویی دین راسـتین بَل ما وَجَدتُ غَیرَکَ فی قَـلبِیَ الحَزین آن بحر پر خروش، دگر بیخروش بود خـورشید تکّه تکّهٔ زینب، خـموش بود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( آغاز ماه مُحرّم )
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود بـسـاط گـریه برای دلـم فـراهـم بود... برای عـرض تبـرّک به ساحت گـریه فـرشـتـه منـتـظر دسـتـمال اشکـم بـود کسی برای من و دیده چاوشی میخواند اگر درسـت بـگـویـم، صـدای آدم بود چگـونه اشک نریـزد نگـاهـمان وقتی زمـان خـلـقــتـمـان اول مـحــرم بــود چـرا بـه آمـدن مـادرت یـقـیـن نـکـنـم در آن حسیـنیهای که خود خدا هم بود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( آغاز ماه مُحرّم )
حسی درون توست که دلگیر و مبهم است اینجا سکوت و ناله و فریاد درهم است شعـر کـتـیـبه دور سـرم چـرخ میزند »باز این چه شورش است که در خلق عالم است« انگـار دم گـرفـته کـسی در وجـود من »باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است« یک پـردۀ سـیاه، که سرداده یا حـسین بر نیزهای که خاسته تا عرش اعظم است پـرده کـنـار میرود و دسـتهـای مـاه یکدست، مشک آب وَ یکدست پرچم است یک پرده بعد، دست ز کف داد و گفت: آب لب تر کند حسین، برایش فراهم است دارد گریز میزند از چشم روضهخوان لبتشنهای که دستی و مشکی از او کم است بـا نــالـۀ بُـنَــیَّ ابـالـفـضـل... فـاطـمـه هم نـالـهاش تمـامی ذرّات عـالـم است در امتداد پـرده، کسی گـفت یا اخا!... حالا قد حـسین هم از داغ او خم است قـلبی شکـست، پردۀ آخر وَ حال شعر چیزی میان شور و غزل، نوحه و دم است ای پرده پرده پرده عزا، میکشی مرا ای رستخیز عام که نامت محرم است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( آغاز ماه مُحرّم )
هر سال، ماجرای تو و سوگـواریات عهدیست با خدای تو و خون جاریات هر سال، نه! که روز به روز از زبان عشق گل میکند حـدیث تو و سربهداریات در ما، یـزید کُـشته نمیشد، اگر نـبود این راه را بـلاغـت آئـیـنـهداریات... خم شد هـزار مرتبه هفـتاد پشت صبر آن روز، پیش صبر تو و پایداریات! میسوخت، میگداخت، در آن وسعت کبود بر کـوه میرسید، اگر زخـم کاریات پرپر شدند روی زمین، پیـش چشم تو آلالـههـای رنگ به رنگ بـهـاریات! اینک، زمین به عشق تو همواره میتپد این است، رمز خون تو و ماندگاریات یعـنی که سـربـلـنـد، هـنوز ایسـتادهایم در انـتـظـار مـنـتـقـم خــون جـاریات
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( آغاز ماه مُحرّم )
کاش تا لحـظـۀ مُردن به دلـم غـم باشد محـفـل اشـک بـرای تـو فـراهـم بـاشـد روضهات آب حیات است برایم، ای کاش در دلـم تا نـفـسـی هـسـت محـرم بـاشد آبـرویی بـده آنقـدر که تـا آخـر عـمـر تا سری هست فقـط پیـش شما خم باشد مرگ صدبار مبارکتر از آن روزی که در دلـم ذرّهای از مهـر شـما کـم بـاشد خاکِ نفرین شده آن است که در ماتم تو خالی از نام تو و روضه و پرچم باشد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام ( آغاز ماه مُحرّم )
سر میشـود عـمرم میان روضههایت انـگـار در عـرشم زمـان روضههایت مـشـمـول لـطـف بـیکــران مــادر تـو سیـنهزن و پـیر و جـوان روضههایت یک سال هـستم مـنتـظـر تا در مـحـرم آیـم بـه زیـر سـایـهبـان روضـههـایـت بارانی از رحـمت میآید هر زمان که هـسـتـم به زیـر آسـمـان روضـههـایت هرجا بـلا بـاشد میـان روضهها نیست اینجاست، آن کهـف امان روضههایت روزی نمیخواهم ز غیر تو که عمری دادی به من از آب و نان روضههایت آخـر چه گـویـم از مـصـیـبتهـات آقـا قاصـر زبـانها از بیـان روضـههـایت میگـویم آقاجان دوباره حرف خود را سر میشـود عـمرم میان روضههایت
: امتیاز
|
مدح و ویژگی های کاروان سیدالشهدا علیهالسلام در راه کربلا
این قافله را راحله جز عشق و وفا نیست در سـیـنهٔ آدیـنه، جز آئـین صفـا نیست جز در بَرِ یکتا قدِ این فرقه دو تا نیست حتّی جرس قافـله، غافـل ز خـدا نیست رکن و حَجَر و حِجر، ز هجر است پریشان زمـزم ز دو چـشم آب بریزد پیِ ایشان اینان که روانـنـد، هـمه روح و روانـند این سلـسـله هر یکتنـشان جان جهانند این طایفه از طفل و جوان، پیر زمانند این قافـله شب تا به سحر، نافـله خوانند بازار جـهـان این هـمـه سـرمـایه ندارد گـلـزار جِـنـان ایـن قَــدر آرایــه نـدارد این قـافـلـه جـز عـشـق، رهآورد نـدارد عشقی که به جز سوز و غم و درد ندارد یک آیـنـه، بر چـهـرهٔ خـود گَـرد ندارد جـز شـیـرزن و غـیر جـوانـمـرد ندارد مُحـرِم شده از کـعـبـهٔ گِـل، راه فـتـادند از گِل به سوی کعـبهٔ دل، روی نهـادند ایـنـان همه از خـانـهٔ خود، دربـدرانـنـد بر بـاغ دل فـاطـمـه، یـکـسـر ثـمرانـند اینان پـسـر عـشـق و، مـحـبّت پدرانـند با شور حـسـینی به نـوا، جـامـهدرانـنـد دین را به فداکاری این طایفه، دِیْن است وین قافـله را قـافـلهسالار، حسین است این قافله را بانگ جرس، گریه و نالهست این قافله نی، باغ گُل و سوسن و لالهست از نـور، به گِرد رُخشان حلقهٔ هالهست در محمل خود، حاجیه بانوی سهسالهست با سـورهٔ عـشـق آمده، هـفـتاد و دو آیـه چون ماه و ستاره پی هم، سایه به سایه این طفل، به غیر از دُرِ دُردانه نبودهست دردانهٔ من، با مـوی بیشانه نبـودهست جایش به جز از دامن و بر شانه نبودهست گنج است، ولی گوشهٔ ویرانه نبودهست این دخـتر من، نـازترین دختر دنیاست دختر نه، که در مِهر و وفا، مادر باباست ای کعبه ببین، غرق صفا مُحرِمشان را ای کـوفه چه کردی بدنِ مُسلـمشان را؟ ای مـاه بـبـیـن مـاه بـنـیهـاشـمـشان را ای سَرو بـبـین سـروِ قـدِ قـاسـمشـان را ای صبح کجا آمده صـادقتر از اینان؟ ای عشق بگـو نامده عـاشقتر از اینان چاووش عزا همره من روح الامین است ای خصم اگر تیر و کمانت به کمین است در دستت اگر کعب نی و نیزهٔ کین است سـردار سـپـاهـم پــسـر اُمّ بـنـیـن اسـت آوردهام از جــان شــمـا تـاب بـگــیـرد چشمی که ز چشمان شما، خواب بگیرد ای قوم هوس! عشق، هواخواه حسین است سرهای سران، خاک به درگاه حسین است خورشید فلک، مشتری ماه حسین است ای روبَهیان، شیر به همراه حسین است آن فضل که در قافلهام نیست، کدام است؟ عـبّاس، تـرازوی مرا سنگ تـمام است ای روشـنی چـشـم و، چـراغ دل زینب کـشـتـی نـجـات هـمـه و سـاحـل زیـنب وی مـاه رخـت روشـنی محـفـل زیـنب دوری مکن از دیده و از محـمل زینب دارد ســفــر مـا سـفـر دیـگـری از پـی من روی شتر راه کنم طی، تو سر نی
: امتیاز
|
مصائب آغاز ماه محرم حسینی و استقبال از آن
سیر مسیر عشق شور و حال میخواهد معـشوق حـتما عـاشق فعـال میخواهد عشق زبانی حاصلش اصلاً تقرب نیست حاجی شدن زنجـیره اعـمال میخواهد دور امـیر الـحـاج بـاید گـشت زیرا که محـرم شدن هم کـعـبه آمـال میخواهد هر کس به خود آمد یقـین آقـاش میآید خورشید قبل از فجر استقبال میخواهد غسل طهارت با همین یک قطره اشک است کـوه گـناه و معـصیت حلال میخواهد ماه مـبـارک را رسـانـدن به مـحـرمها ذیالحجه و ذیالقعده و شوال میخواهد خشکید اگر که چشمه چشمت تباکی کن این روضههای سخت قیل و قال میخواهد آقـای خـوبـیهـا بـرای مـا دعـایی کـن اوراق ما امضای صاحب مال میخواهد دارد محرم میرسد فکری به حالم کن تا کـربلا پـرواز کـردن بال میخـواهد من مطـمئن که نیـسـتم روز دهم باشـم حالا دل من روضه گـودال میخـواهد
: امتیاز
|